حرف آخر (deadly)

هر چی بخواید میزاریم

حرف آخر (deadly)

هر چی بخواید میزاریم

شقایق

به شقایق گفتم که دلت بهر چه گشته است کبود
گفت ای بی خرد اینگونه به تقدیرم بود
گفتم آخر ز چه رو رنگ رخت خونین است
گفت از خنجر آن عاشق کوته بین است
گفتم ز چه رو آواره این دشت شدی؟
گفت هرگز تو در این دام گرفتار شدی؟
به شقایق گفتم تو در این دام گرفتار که ای؟
گفت او که امروز نکردست به من یک نگهی
باز گفتم عشق با تو چه کردست عاشق؟
گفت از فکر جهان زود بکردم فارغ
گفتم این عشق کجا رفت امروز؟
گفت در تاریکی شب در پی روز
باز گفتم که شقایق عشق چیست؟
گفت باور کن آن چه اینان باز گویند عشق نیست
عشق یعنی از نبودش جان سپردن
عشق یعنی هر چه جزمعبود خود از یاد بردن
عشق یعنی سرخ گشتن در سرای عاشقی
عشق یعنی در پناه عشق او از هر غمی تو فارغی
عشق یعنی عالمی در اندکی پنهان شدن
عشق یعنی در پناه حق_ظاهر شدن
عشق یعنی خون دل آوارگی
عشق ینی پر کشیدن زندگی
عشق یعنی آواره صحرا شوی
عشق یعنی دیوانه ی لیلا شوی
عشق یعنی یاس گشتن پاک بودن
در میان لحظه های بی صدا فریاد بودن